اخلاق چیست؟ 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

 گزاره‌ها:

1- اخلاق، ابزار روانی طبیعت برای بقاء موجودات زنده است.

2- طبیعت برای بقاء فردی موجودات، از ابزارهای زیستی دیگری بهره می‌گیرد همچون: دستگاه‌های عصبی، ایمنی، گردش خون و سایر (می‌توان خِرَد را نیز، ابزار تکامل یافته‌ی نوع بشر برای بقاء فرد و در نتیجه بقاء نوع دانست)

3- از نگاه طبیعت هدف غایی، بقای نوع است.

4- معیار داوری طبیعت جهت ارزشگذاری در بین افراد یک نوع، زمان بالقوّه‌ای است که تا مرگ در پیش دارند نه هیچ چیز دیگر(به عبارت دیگر جوانی و توان باروری آنهاست)

5- خِرَد ضرورتاً ابزاری اخلاقی نیست هرچند می‌تواند اخلاقی باشد.

6- از دیدگاه والدین، کودکان موجوداتی مستقل از آنها نیستند بلکه بخشی از وجود خود ایشانند و این صرفاً القای روانی قدرتمند طبیعت برای بقای نسل و نوع است. به عبارت دیگر والدین با این پنداره که کودکانشان اصطلاحاً پاره‌ی تن ایشان‌اند؛ خود و آنها را دو پاره از یک وجود واحد دانسته و لذا نه تنها بقای فرزندانشان را دست‌کم هم‌تراز با بقای خود بلکه حتّی بسیار بیش از آن می‌دانند. و بدین ترتیب بقای نوع از طریق بقای فردی نیز تأمین می‌گردد.

7- از جانب دیگر، از آنجا که هر موجود زنده به صورت بالقوّه حامل میلیون‌ها یاخته‌ی جنسی به منزله‌ی ضمانت بقای نوع خویش می‌باشد؛ لذا صیانت وجود فردی نیز اساساً در راستای بقای نوع است.

8- نظریه‌های اخلاقی موجود حاصل نگریستن و اندیشیدن دو بعدی (یعنی در سطح) به اخلاق می‌باشند.

 تمام اصول اخلاقی جهانشمول متعارف را باید بتوان از این گزاره‌ها استنتاج نمود.

بدون شک یکی از مهم‌ترین مباحث فلسفی و به بیانی کلّی‌تر دغدغه‌های بشر در طول تاریخ، موضوع اخلاق بوده است. سرآغاز این بحث شاید دست‌کم به دوران سقراط بازگردد. چنانکه در کنایه گفته می‌شد که سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد. با این منظور که تا پیش از وی اندیشمندان بیشتر به کندوکاو فکری در اوضاع جهان طبیعت می‌پرداختند ولی سقراط صورت مسئله را به اینکه انسان چیست و نیکی و بدی را چگونه باید تعریف کرد؛ و ... تغییر داد. از آن زمان تا کنون، دیدگاه‌های گوناگونی در باب اخلاق مطرح گردیده است. از اخلاق دینی و با مفاهیم دیرآشنای عذاب و ثواب یا بهشت و دوزخ گرفته تا اخلاق منفعت‌گرای بنتام و تا اخلاق فلسفی هیوم، کانت، شوپنهاور و نیچه.. و هنوز هم همانگونه که کانت بدان می‌اندیشید، اخلاق به صورت یک معما باقی مانده است.    

15/5/1392

 


برچسب‌ها: فلسفه اخلاقنقد نظریات اخلاقی موجوداخلاق طبیعی
[ یک شنبه 6 ارديبهشت 1394 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در شیپور شعر و شعور می‌دمیم و به جهان و جهانیان درس اخلاق و عدالت و مهرورزی می‌آموزیم. اما در خانه‌ی نزدیک‌ترین همسایه‌امان:

- جوانی خودکشی کرده است.
- خانواده‌ای محتاج نان شب است.
- پدری، مادری، فرزندی بیمار است و ناتوان از درمان
- و کودکی چشم‌انتظار اعــــــــدام پدرش
- ..........
***
لختی با هیجان سخن گفتن را به کناری نهیم و اندکی به بزرگ‌ترین موهبت خدا یعنی خِرَد رجوع کنیم. بر آن بودم که فقط از اعدام بگویم. از این اشدّ مجازات! از این کیفری که تمام فرصت‌ها را به یک‌باره پایان می‌دهد و مجالی برای تغییر باقی نمی‌گذارد. فراتر از آن: مجالی برای حیات میلیون‌ها نسل دیگر و شاید میلیاردها انسان دیگر... آیا.. آیا طبیعت هرگز هرگز و هرگز چنین عملی را خواهد بخشید؟؟
***
 آیا در این دریافت جای تردید هست که:
«در طبیعت، هر آنچه که هست باید باشد.» ؟
آیا طبیعت جانداران، در طی میلیون‌ها و بلکه میلیاردها سال ثابت نکرده است که مسیری تکاملی را می‌پیماید و آیا این بدان معنا نیست که او بیش از ما «می‌فهمد»؟ آیا در میان جانداران غیر انسان (تا آنجا که فهمیده‌ایم) هیچ موجودی، هم‌نوع خویش را کشته است؟ و اگر آری، آیا این از استثنائات طبیعت وحش بوده یا قانونی برای حیات نوع جانور است؟ البته اینها پرسش نیستند بلکه همانگونه که گفته شد، نتایج دریافتی فکری هستند و طرح پرسش‌گونه‌ی آنها، به مفهوم بدیهی انگاشتن پاسخ است. حکم دریافته‌ی ما از طبیعت این است: در طبیعت، هر آنچه که هست، باید باشد و این حکم در راستای سیر تکاملی و بقای موجودات زنده است. نگارنده به جد بر این گمانم که این اصل، زیربنای طبیعی اخلاق جهانی است. از این دیدگاه، اخلاق چیزی نیست جز تجربه‌ی مستقیم اصل اساسی طبیعت یعنی بقای نوع که خود را در عواطف، احساسات و رقّت قلب نمودار می‌سازد. بر اساس این استدلال می‌توان گفت اخلاق همان کارکردی را برای بقای نوع دارد که دستگاه گردش خون یا دستگاه ایمنی یا هر اندام حیاتی دیگر برای بقای یک موجود زنده‌ی واحد‌. به عبارت ساده‌تر، طبیعت از تمهید انگیزش احساسات و عواطف، به عنوان ابزاری برای کنترل و هدایت صحیح کنش و واکنش‌ها در راستای حفظ بقای نوع بهره می‌گیرد. با این توضیح و طبق تعریف ارائه شده از اخلاق، به سادگی می‌توان تعریفی از یک عمل اخلاقی ارائه نمود که شاید برای همیشه، این بحث فلسفی هزاران ساله‌ی مانده از عصر سقراط را خاتمه دهد: عمل اخلاقی کنش یا واکنشی است در راستای بقای نوع که انگیزش عواطف و احساسات عمیق همگانی، ضمانت درستی آن است. پس در مجموع می‌توان گفت: هرگاه از عملی چه سیاسی، چه فرهنگی، چه اجتماعی چه قضایی و اساساً هر نوع دیگر، در عمق روان و قلب خویش اندوهی احساس کردیم؛ جای تردید نیست که عملی غیر اخلاقی و بر خلاف خواست طبیعت صورت گرفته است یا می‌گیرد. اگر شنیدیم یا دیدیم:
-  هم‌نوعی خودکشی کرده است؛
-  هم‌نوعانی محتاج نان شب هستند؛
- جنگی درگرفته است،
- هم‌نوعانی ثروت‌های جامعه را به یغما می‌برند،
- هم نوعانی بیمارند،
- هم نوعی اعدام شده یا می‌شود و هزاران نمونه‌ی دیگر؛
اگر به هنگام شنیدن یا دیدن این موارد و نظایر آنها، غمی در درون خویش احساس کردیم؛ یقین بدانیم که در بروز این رویدادها قانون و اصل اساسی طبیعت نقض گردیده است. حتی اگر ما خود نقشی در بروز چنین کنش‌هایی داشته‌ایم یا داریم؛ بدانیم که عمل ما عملی اخلاقی نیست و هرگونه فلسفه‌بافی و توجیه عقلانی دیگر کمترین اهمیتی ندارد..

و اکنون به اعدام بازگردیم: کنشی به مفهوم صریح جنگ با بقای نوع.. آیا.. آیا طبیعت هرگز هرگز هرگز چنین عملی را خواهد بخشید؟؟


برچسب‌ها: اعدامفلسفه ی اخلاقاخلاق طبیعینقدها و یادداشتها
[ پنج شنبه 9 آبان 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب